loading...
گروه دیبا چت
Diba Group بازدید : 268 چهارشنبه 01 آذر 1391 نظرات (0)

دختر:اه. . .اصلا باهات قهرم!!

پسر:باشه بابا. . .تو عزیز منی خوب شد؟. . .آشتی؟

دختر:آشتی. . .راستی گفتی دلت چی شده؟؟

پسر:دلم!؟. . .آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!!

دختر:واقعا که!

پسر:خب چیه. . .نمیگم . . . مریضم اصلا. . .خوبه؟

دختر:لوووووس!!

پسر:ای بابا. . .ضعیفه. . .اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!!

دختر:بازم گفت این کلمه رو. . .!!

پسر:خب تقصیر خودته. . .میدونی اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم. . .هی نقطه ضعف میدی دستم.

دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟

پسر:شکر خدا. . .!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم . . .لیلی قرن 21من

دختر:چه دل قشنگی داری تو . . .چقد به سادگی دلت حسودیم میشه. . .

پسر:صفای وجودت خانوم.

دختر:میدونی. . .دلم تنگه. . .برای اون همه پیاده روی هامون. . .برای سرک

 کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها. . .برای بوی کاغذ بو. . .برای

 شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن نگاه حسرت بار بقیه. . .آخه هیچ زنی مردی

 مثل من نداره.


پسر:میدونم. . .میدونم. . .منم دلم تنگه. . .برای دیدن آسمون تو چشمافی تو،برای

 بستنیهای شاتوپی که با هم میخوردیم. . .برای خونه ای که توی خیال ساخته

 بودیم و من مردش بودم . . .

دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟؟

پسر:آره یادمه. . .آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری مینداختی!!

دختر:ولی من که بور بودم . . .

پسر:باشه. . .فرقی نمیکنه.

دختر:آخ چه روزهایی بود. . .دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره میخورد تنگ

 شده. . .مجنون من.

پسر:. . .

دختر:چت شد؟چرا چیزی نمیگی؟

پسر:. . .

دختر:نگاه کن ببینم. . .!منو نگاه کن.

پسر:. . .

دختر:الهی من بمیرم . . .چرا چشمات نمناک شده. . .الهی من فدات بشم . . .

پسر:خدا ن. . .(هق هق گریه)


دختر:چرا گریه میکنی؟؟؟


پسر:چرا نکنم؟؟. . .ها؟؟


دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه. . .جلوی این همه آدم. . .بخند دیگه. .

 .بخند. . .زودباش بخند. . .

پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم. . .کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم؟؟

دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما. . .


پسر:باشه . . .باشه . . .تسلیم . . .ولی نمیتونم بخندما. . .


دختر:آفرین.حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟

پسر:تو که میدونی. . .من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ولی امسال برات کادوی


 خوبی آوردم.


دختر:چی؟ . . .زودباش بگو . . .آب از لب و لوچه ام آویزون شد. . .


پسر:. . .

دختر:باز دوباره ساکت شدی. . !؟؟؟


پسر:برات کادوووو. . .(هق هق گریه).یک دسته گل گلایل!!


یک شیشه گلاب!


یک بغض طولانی آوردم!!


تک عروس گورستان!!


پنج شنبه ها دیگه خیابونها بدون تو صفایی نداره!!


اینجا کنار خانه ی ابدییت مینشینم و فاتحه میخونم.


نه. . .اشک و فاتحه


نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .


نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .خاطرات نه چندان دور. . .


امان. . .خاتون من تو خیلی وقته که. . .


آرام بخواب بانوی کوچ کرده من . . .


دیگه نگران قرصهای نخوردم. . .لباسهای اتو نکشیده ام. . .صورت پف کرده ام از

 بیخوابیم نباش. . .!


نگران خیره شدن مردم به اشکهای من نباش. . .!


بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم. . .!

* * *

اما . . .تو آرام بخواب. . .


 

برچسب ها دلتنگي , تنهايي ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سايتي جهت حضور و همنشيني دختر پسراي باحال براي گفتمان و مشايعت براي آشنايي
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 28
  • بازدید سال : 139
  • بازدید کلی : 24,574